زبان ها و لهجه هاي ايراني
زبان و علم تاريخ زبان
زبان مهم ترين وسيله ي ارتباط ميان انسان هاست که براي رفع نياز افراد جامعه و تفهيم و تفاهم در ميان آنها به کار مي رود. اما امري ثابت نبوده و به واسطه ي تغييراتي که در طول تاريخ براي زبان رخ مي دهد، دچار دگرگوني و تحول مي شود. اين تحولات زباني در نتيجه ي تغيير نيازهاي جامعه و دگرگوني بنيادهاي اجتماعي مانند دين ها، آيين ها، باورها، آداب و رسوم، نظام هاي سياسي و حکومتي و شغلي، قوانين و باورهاي اجتماعي و هم چنين به دليل تمايل انسان به کم کوشي و برخي ديگر از عوامل انساني حاصل مي شود.به عنوان مثال اصطلاحات ديني چون يزشن، باژ، خويدوده و ... در آيين زردشتي و اصطلاحات رزمي چون برگستوان، کلاه خود، زوبين و ... مربوط به دوره هاي کهن تر تاريخ زبان ما هستند و کاربرد الفاظي چون تلفن، ماهواره، تلويزيون، رادار و ... برگرفته از نيازهاي اجتماعي امروز ما است.
از اين رو تاريخ زبان به بررسي و شناخت زبان و تغييرات آن در طول تاريخ مي پردازد و در پي اين روند به قوانين حاکم بر اين تغيير و تحول دست مي يابد.
تاريخ زبان فارسي در بررسي هاي خود از « زبان شناسي تطبيقي و تاريخي » براي سنجش صورت هاي مختلف زبان هاي ايراني در طول تاريخ (1) و از « فقه اللغة زبان [ فيلولوژي ] که مبتني بر مطالعه ي تحول و تکامل زبان هاي ايراني و ادبي در طول تاريخ » مي باشد بهره مي گيرد. به عقيده ي اُرانسکي، فقه اللغة ايراني علمي است مبتني بر مطالعه و بررسي آثار مکتوب مربوط به دو هزار و پانصد سال پيش (قرن ششم ق.م) تا زمان حاضر که با استناد به زبان هاي ايراني و تاريخ عمومي و تاريخ فرهنگ اقوام و قبايل ايراني به بررسي زبان ايراني مي پردازد. (2)
زبان زنده، زبان مُرده
تا زماني که زبان نقش مهمي در خصوص ارتباط ميان افراد جامعه ( عشيره، قبيله، قوم و ملت ) برقرار مي کند آن را زبان زنده مي گويند و به زبان هايي که به دلايلي در يکي از ادوار تاريخي فاقد اين نقش به عنوان وسيله ي ارتباطي باشد زبان مرده ( زبان خاموش يا زبان باستاني ) مي گويند. بسياري از زبان هاي ايراني همچون مادي، سکايي، سغدي، خوارزمي و ... در شمار زبان هاي باستاني محسوب مي شوند و بزرگترين آثار زبان هاي باستاني ايران تا مدت ها سنت و خاطره اي فراموش شده داشته اند. برخلاف زبان لاتيني، يوناني باستان و عبري باستان که چون بدان تکلم نمي شد زبان مُرده به حساب مي آمد ولي در محافل دانشمندان و روحانيان محفوظ مانده بود. ازينرو در دوره اي از تاريخ با کشف کتيبه هاي باستاني، دانشمندان با وظيفه ي دشواري روبه رو شدند. آنها آثاري که به زبان مجهول نوشته شده بود را مکشوف ساختند و مي خواندند. کشف راز اين کتيبه ها، نيروي درخشان فکر آدمي و منطق آهنيني را مي طلبيد که با مطالعه ي تاريخ عمومي اعم از تاريخ سياسي، اجتماعي و علمي، و تاريخ فرهنگ و زبان هاي سراسر آسياي مقدم ميسر بود. (3) اگرچه هنوز هم تعدادي از اين آثار، نامکشوف و مرموز باقي مانده اند و نيز از زبان هايي چون مادي، سکايي به صورت مکتوب، هيچ اثري باقي نمانده است. (4)خانواده ي زبان ها
دانشمندان زبان شناس يک تقسيم بندي قديمي، زبان هاي دنيا را از روي ساختمان صرفي و نحوي آن به سه دسته تقسيم مي کردند: 1- زبان هاي يک هجايي 2- زبان هاي پيوندي 3- زبان هاي صرفي.در زبان هاي تک هجايي همچون زبان چيني، سيامي، هر کلمه از يک هجا تشکيل مي شود و صرف نمي شود. شمار لغت هاي آن محدود است که با پيش و پس کردن لغات يا تغيير لحن و آهنگ کلمه مراد خود را بيان مي کنند و بدين ترتيب يک کلمه مي تواند اسم، فعل، صفت يا قيد واقع شود مثلاً تَ. Ta به معني بزرگي اگر پيش يا پس کلمه اي ديگر واقع شود معني و نقش هاي مختلف مي پذيرد: تَ ژ ن. Ta-Jenيعني مرد بزرگ و ژ ن تَ. Jen-ta يعني مرد بزرگ است.
زبان هاي پيوندي همچون زبان مردمان اورالي و اَلتايي ( ترکي )، ژاپني، کره اي، دراويدي، استراليايي و ... زبان هايي هستند که ماده ي اصلي آن ها صورت واحدي دارد و در آن رابطه ي کلمات با يکديگر يا معاني فرعي و ثانوي مانند شخص، زمان، عدد و ... با اجزاء جداگانه اي بيان مي شود که پيش يا پس از کلمه ي اصلي قرار مي گيرد مثلاً کلمه ي او. ev به معني خانه با « دن » مي شود اِودَن يعني از خانه و اِولَر يعني خانه ها.
گروه برجسته ي زبان هاي صرفي، که زبان هاي « هند و اروپايي » هستند از اين دسته اند. در اين زبان ها براي ايجاد مفاهيم فرعي و ثانوي، برخي از کلمات تغيير شکل مي دهند. در اين زبان ها « حرف » نشان دهنده ي مفاهيم فرعي است و رابطه ي خاص ميان کلمات اصلي را برقرار مي سازد. زبان هاي انگليسي، روسي، فرانسوي، ايتاليايي، آلماني، اسپانيايي، سوئدي، دانمارکي، هلندي و زبان هاي افغانستان، پاکستان، ايران و تاجيکستان و ... ازين قرارند. (5)
امروزه دانشمندان انشعاب زبان ها به خانواده ي زبان ها را جهت تقسيم بندي زبان هاي دنيا برگزيده اند. خانواده ي زبانها به گروهي از زبان ها اطلاق مي شود که از سرچشمه ي واحدي منشعب شده اند و از زبان مشترکي ريشه مي گيرند و مشابهت هاي منظم اين زبان ها تابع قاعده اي از لحاظ قواعد دستوري و ذخيره ي اصلي لغوي است که نشان مي دهد اين زبان ها با يکديگر خويشي نسبي دارند. (6)
حتي اگر ميان چند زبان، مشابهت ظاهري هم نباشد و تفاوت هايي هم داشته باشند اما به دليل قرائن ديگر رابطه ي بعضي الفاظ آنها با يکديگر آشکار مي شود. مثلاً رابطه ي « ارکو. Erku » ارمني با « دو » فارسي از اين قرار است. در نتيجه بايد گفت هر گروه از زبان ها از اصل واحدي منشعب شده اند يا صورت هاي مختلف تحول يک زبان اصلي يا زبان مادر هستند که آنها را به خانواده هايي تقسيم مي کنند. غالباً از زبان مادر سندي در دست نيست يعني در روزگاري که هنوز خط وجود نداشته که بتوان از روي اسناد مکتوب درباره ي ساختمان آنها نکته ها و قواعدي را استخراج کرد به کار مي رفته اند. (7)
خانواده هاي اصلي و مهم زباني که به روش تطبيقي کشف شده اند عبارتند از:
1- خانواده ي هندواروپايي
اصل يا مادر آن زبان فرضي است که « هندو اروپايي » يا « هند و ژرماني » نام دارد. ويليام جونز (w.jones) از روي مشابهت هاي فراوان ميان زبان هاي سانسکريت، يوناني و لاتيني متوجه شد که بايد ميان اين زبان ها به لحاظ ساختمان اصلي و ريشه ي لغات و کلمات اصلي يک نوع رابطه ي خويشاوندي باشد و احتمالاً همگي آنها از زبان کهن سانسکريت مشتق شده اند. دانشمندان بعدي نيز بر اين مقوله صحه گذاشتند. بديهي است که به دليل عدم دسترسي به اسناد و نوشته هاي مربوط به اصلِ واحد اين زبان ها، مقابله و مقايسه ي زبان هاي منشعب از آن و کشف قواعد آنها، ملاک کار زبانشناسان بوده است. زبان هاي فارسي، انگليسي، فرانسوي، آلماني، ايتاليايي، اسپانيايي، روسي، سوئدي، نروژي، دانمارکي، هلندي، ليتواني، لتوني، ارمني، تخاري، يوناني، هيتي و ... از اين دسته اند.2- خانواده ي سام و حام
شامل زبان هاي کنوني که در سراسر شبه جزيره ي عربستان، قسمتي از عراق و سوريه، لبنان، فلسطين، اردن، افريقاي شمالي از مصر تا مراکش و از درياي روم تا مدار رأس السرطان، اتيوپي ( حبشه )، اريتره و سومالي است.شاخه ي سامي آن در دوران باستان شامل زبان اکدي ( بابلي و آشوري )، کنعاني، فنيقي، عبري، آرامي، سرياني و عبري کهن در شبه جزيره ي عربستان بوده است.
3- خانواده ي اورالي ( فين يا اوگرايايي )
شامل زبان هاي فنلاندي و استوني، مجاري و لاپوني و بعضي از زبان هاي متداول در سيبري و ... است.4- خانواده ي اکتايي
شامل زبان هاي ترکي، تاتاري، ترکماني، قرقيزي، مغولي، قبايل قلموق، پوريات و تنگوسي و مردم منچوري است. (8)زبان منفرد
بعضي از زبان ها به دليل آنکه ساختمان کاملاً ويژه و مستقلي دارند هيچگونه رابطه ي خويشاوندي با زبان هاي ديگر ندارند و تنها رابطه اي که مي توان براي بعضي از آنها قائل شد رابطه ي جغرافيايي است چنانکه به زبان هايي که در روزگار باستان در آسياي غربي متداول بوده و با هيچ گروهي از زبان ها خويشاوندي ندارد « آسيائيک » گفته اند. زبان قفقازي و شماري از زبان هاي بومي رايج در هندوستان و جنوب شرقي و مشرق آسيا از جمله زبان هاي منفرد هستند. (9)زبان هاي هندوايراني ( آريايي )
زبان هاي ايراني که زبان کشورگشايان بزرگ بوده در سرزميني بسيار پهناور رايج بوده است. و به گروهي از زبان ها و لهجه ها اطلاق مي شود که از نظر ويژگي هاي زباني وجوه مشترک دارند. در اين نام گذاري معيارهاي زبان شناختي موردنظر است نه مرزهاي جغرافيايي يا سياسي کنوني ايران. مثلاً زبان آسي که در قفقاز به کار مي رود يا پشتو که در افغانستان معمول است از زمره ي زبان هاي ايراني به شمار مي روند اما زبان ترکي يا عربي که در بخشي از ايران بدان سخن مي گويند جزء زبان هاي ايراني نيست. اين زبان از اصل خانواده ي هند و اروپايي منشعب شده است و شامل زبان هاي هندو ايراني است که شاخه ي هندي آن شامل سه دوره ي تاريخي است و به زبان هاي متعددي تقسيم مي شود و شاخه ي ايراني آن شامل سه دوره و داراي زبان و لهجه هاي متفاوت است که به سه دوره ي باستاني، ميانه و جديد تقسيم پذير است. (10) هر کدام از اين زبان ها بر حسب قوانين داخلي تکامل هر زبان دستخوش تغييراتي گرديده است و در هريک از زبان ها به صورت ديگري درآمده است که در راستاي تطور زبان ها اين تغييرات چنان عميق شده که متکلمان بدان زبان ها از فهم سخن يکديگر عاجزند مثلاً در ميان متکلمان به زبان هاي ايراني، « آسي » زبان فارسي را نمي فهمد و « تاجيک » زبان افغاني را و در مواردي اين اختلافات اندک است و متکلمان دو زبان يا لهجه ي متفاوت مي توانند سخن يکديگر را تا قدري بفهمند و بديهي است که وجود مطابقت هاي دو زبان ريشه ي تاريخي دارد. (11)فرايند ايجاد دگرگوني در زبان هاي ايراني مشترک، هنگامي شروع شد که قبايل ايراني زبان در آسياي مرکزي و مناطق مجاور با يک نظام طايفه اي و طايفه اي- قبيله اي با هم زندگي مي کردند و تفرقه ي قبايل ايراني دوره ي باستان و تقسيم آن به گروه هاي مختلف و استقرارشان در سرزمين هاي وسيع آسياي مرکزي، فلات ايران و مناطق مجاور، منشاء تقسيم زبان مشترک اين گروه ها به لهجه هاي مختلف در اين دوره است. عواملي چون مهاجرت ها، ضعيف شدن ارتباطات سياسي، اقتصادي و فرهنگي ميان قبايل و از سوي ديگر شرايط تاريخي- فرهنگي متفاوت و محيط هاي نژادي و زباني تازه اي که قبايل ايراني زبان در آن قرار گرفته بودند در گسترش دادن و تعميق تفاوت هاي گويشي که در اصل ناچيز بوده است و به تفرقه ي اين زبان مشترک انجاميده، سهيم بوده اند. (12)
دوره هاي تاريخي تحول زبان هاي ايراني
به لحاظ تحول مختصات زباني اعم از واک و اصوات زبان، دستگاه صرفي و نحوي و نيز واژگان بررسي کرد: 1- دوره ي باستان 2- دوره ي ميانه 3- دوره ي جديدکه از اين ميان تنها زبان دوره ي جديد کاربرد داشته و دو زبان مذکور به دليل آنکه به صورت زنده به کار نمي روند زبان مُرده تلقي مي شود.
پي نوشت ها :
1- خانلري، پرويز، تاريخ زبان فارسي، ج1، ص يازده و دوازده
2- ارانسکي، اي. م، مقدمه ي فقه اللغة ايراني، ص 13 و 12؛ خوارزمي در مفاتيح العلوم در راستاي مسائل فرهنگي و اجتماعي زبان به تقسيم بندي جالبي از زبان دست زده است و برخي از زبان هاي ايراني را به زبان حمام، زبان اُنس، زبان تملق، زبان مظالم و ... تقسيم کرده است. (خوارزمي، مفاتيح العلوم، ص 112)
3- دکتر زرشناس يادآوري مي کند که براي فهم حقايق روحي و فکري و بررسي دقايق نگرش و جهان بيني يک قوم، پرداختن به داستان ها و حکايات آنها، موجب شناخت بهتر آن زبان مي شود. (زرشناس، زهره، جستارهايي در زبان هاي ايراني ميانه ي شرقي، ص 96)
4- ارانسکي، همان، ص 18-16
5- بهار، محمدتقي، سبک شناسي، ج1، ص 1؛ خانلري، همان، ج1، ص 112-118
6- ارانسکي، همان، ص 28.
7- خانلري، همان، ص 116 و 115
8- خانلري، همان، ج1، ص 117؛ باقري، مهري، تاريخ زبان فارسي، ص 26 و 25.
9- خانلري، همان، ص 119 و 118
10- تفضلي، احمد، زبان پهلوي، ص 11؛ ابوالقاسمي، تاريخ مختصر زبان فارسي، ص 17 و 18؛ صادقي، علي اشرف، تکوين زبان فارسي، ص 2.
11- ارانسکي، همان، ص 32و 29
12- همان، ص 47.
زمردي، حميرا؛ (1393)، تاريخ تحليلي زبان فارسي، تهران: مؤسسه ي انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}